نظرات شما عزیزان:
قـاصـــــدک ! گفته بودم که دگر نيست مرا انتظار خبري باز اما تو
چنين پر شتاب ؛ پر غرور ز چه روي از برم مي گذري؟ قـاصـــــدک !
گفته بودم که مرا نيست تمناي کسي در دلم نيست به جز ــ مهر ــ
نياز و هوسي گفته بودم که دگر من نروم سوي کسي گفته بودم که به
ماتم کده ام نيست حتي اميدي به حضور مگسي باز اما تو چرا بر سر
راه من در گذري؟ قـاصـــــدک ! خسته ؛ پريشان و دلم غمگين است .
رو به هر سوي نمودم؛ امّا هـــيــــچ جا نيست مرا هم نفسي نيست
فرياد رسي. قـاصـــــدک ! پرتو مرگ به روي دل من سنگين است .
سايه جانم بربود دل تنهاي من امّا از آن چه کسي خواهد بود؟
قـاصـــــدک ! حسّ تنهايي و بي ياوريَم بيش نمودي و رفتي . گفته
بودم که : نـَيـا گفته بودم :« برو آنجا که بود چشمي و گوشي با
کس برو آنجا که تورا منتظرند تو که خود فهميدي در دل من همه
کورند و کرند
الله الله ز که این قاعده آموخته ای
کیست استاد تو این ها ز که آموخته ای
+نوشته
شده در جمعه 26 فروردين 1390برچسب:, ;ساعت;توسط benim adim ask; |
|